یه سوال برام پیش اومده
چرا انسان ها حسرت خوردن را دوست دارن ؟
چرا تنهایی رو دوست دارن ؟
چرا به هم حسودی میکنن ؟
چرا به هم خیانت میکنن؟
چرا آرامش هم دیگه رو به هم میزنند ؟
چرا همدیگر رو اذیت میکنن؟
چون توی خونشونه دیگه و باید این کارا رو بکنن تا عمرشون تموم بشه
و زیر خروار ها خاک بخوابن
زندگی همینه که میبینی
مراقب باش که مورد هدف اهداف دشمنانت نباشی
و از تمام لحظاتش لذت ببر
و خاطره ای خوش برای دیگران باش
این عکسو گذاشتم مثلا الهام بخشه
اینجا زمین است ؛
زمینی که مردم آن در توهم و خیالات به سر میبرند
حقیقت ها رو نمی بینند و آن را تلخ می نامند
اینجا زمین است.
زمینی که من در آن هستم و زندگی میکنم.
روز ها میگذرد
ما اچنان نشسته ایم
امروز و فردا میکنیم
وقت که تمام شد
حسرت روز های از دست رفته را میخوریم
آنقــَــَدر آرام مۓ شوم
کـ ِ فـَـراموش مۓ کنم
بـایـ ـد نفس بکشم ...
همونجا میمیرم تو هم تنها میشی
دیگه تو باشی ارامش زیادی به من ندی
بروی خودش نیاورد که دوستت دارد
بروی خودش نیاورد که تو رو پسندیده
بروی خودش نیاورد که تو رو میخواد
اما قلبش تو رو میخواست
دیگر قلبش نمی تپد از دوری تو
دیگر سکوت همه جا را فرا گرفته است
سکوتی بدون ضربان قلب او که تو را دوست داشت
زیر خاک رفته است اما روحش با توست
شب ها که ارام میخوابی با ویالونش تو رو مینوازد
تا شب ها ارامتر بخوابی
بخواب بخواب که معشوق ات شبانه مینوازد
برایش شعری می گویم و با گیتارم مینوازم و میخوانم او را
تب کرده است ز دوری تو
حالش بد است ز دوری تو
طاقت فکر کردن ندارن بخاطر تو
عاشق شده غلط کرده است
اما تو تنبیه اش نکن
هیچ وقت فراموش نخواهی شد در ذهن معشوقت
توهم عاشق باش تا که بفهمی معشوق بودن را
هیچ وقت از یاد نمیری ای همسفر
بیا پیشش بمون ای مهربون
بیا ببین چشم به راهته
اگه تو نباشی بی طاقته
و خدا زن را از پهلوی چپ مرد آفرید.
آری ، خداوند زن را از پهلوی چپ مرد آفرید
نه از سر او ، تا فرمانروای او باشد.
نه از پای او ، تا لگد کوب امیال او گردد.
بلکه از پهلوی او ، تا برابر با او باشد
و از زیر بازوی او ، تا مورد حمایت او باشد
و از نزدیکترین نقطه به قلب او ،
تا معشوق و محبوب او باشد.
گاهی نفسم میگیرد
نفس عمیق میکشم
بغض گلویم را می فشارد
نه پایین میرود نه بالا می اید
نمیدانم چه کنم گریه هم درمانم نکرد
خداااایا کمکم کن دارم دق میکنم
من هم ارزو دارم
برس به سر وقتم
دیگر نمیتوانم نفس بکشم
درد من از دوری توست
یا از تنهایی است
نمیدانم فقط چاره ای کن تا دیر نشده
به تماشا بشین فیلم زندگی ات را
ان وقت میبینی بعضی از سکانس ها
مسخره تر از ان اند که برایشان غصه میخوره
به زندگی قول بده که شاد زندگی خواهی کرد
قول بده در هر شرایط خودت را شاد نگه داری
اینگونه میتوانی سرنوشت را تغییر دهی
هر که فرهاد شود ره عشق همه در نظرش شیرین است
تهمت کفر به عاشق نزنیدعاشقی پاکترین آیین است
عشق چیست؟
عشق چیه که همه دچارش میشن
و بعد جدا میشن یا دوامی نداره
نه اینا عشق نیست ...
عشق کلمه مقدسی است
که با این کارا به نجاست کشیدنش
یادم میاد کوچیک که بودم
تو مدرسه دست همدیگرو میگرفتیم و میچرخیدیم
درست مثل تصویر
ولی حالا دستی برای گرفتن ندارم
خدا یا منم دست میخوام
دل به کسی ببند که ارزش تورو داشته باشد
قلبت را به کسی هدیه کن که قدر ان را بداند
دلی را به خود علاقه مند کن قدر ان را بدانی
قلبی را هدیه بگیر که ارزش ان را بدانی
<<تنهایی>> تقدیر من نیست....! <<ترجیح>> منه ...
دل بیچاره من
میزنند میخوری
میگویند میشنوی
انجام میدهند قبول میکنی
و جز گریه کار دیگری نداری
تو به احساست بیاموز نفس نکشد
هوای دل ها آلـوده است.
اینجا فاصله یک عشق تا عشق بعدی
یک نگاه است !!!
من گفتم خاکی ام... ولی نباید آسفالتم کنی که...
احساس رقابت ، احساس حقارت است. بگذار که هزار تیرانداز به روی یک پرنده تیر بیندازند. من از آن که دو انگشت بر او باشد انگشت برمی دارم. رقیب ، یک آزمایشگر حقیر بیشنر نیست. بگذار آنچه از دست رفتنی است از دست برود.