چقدر قشنگ بود تو این روزگار وحشی که تا چشم میبندی و باز میکنی میبینی
موهای شقیقت سفید شده و رو پیشونیت و زیر چشمات خط افتاده با یه دل بدون
درد کنارتو نگاه کنی و کسی رو ببینی که تموم خاطره هات رو با اون ساختی و
خدا رو شکر کنی و بدونی اگرچه زود گذشت اما در کنار عشقت گذشت و هروقت بهش
نیاز داشتی پیشت بوده و مرحم زخما و دردات شده
ولی چقدر دردناکه که عشقت تو این لحظه کنارت نباشه و هرچی به پشت سرت نگاه میکنی نبینیشو اشک بریزی
فقط اشک بریزی