احساس رقابت ، احساس حقارت است. بگذار که هزار تیرانداز به روی یک پرنده تیر بیندازند. من از آن که دو انگشت بر او باشد انگشت برمی دارم. رقیب ، یک آزمایشگر حقیر بیشنر نیست. بگذار آنچه از دست رفتنی است از دست برود.
اهنگ مورد علاقه امو میتونید
با ادرس سایتی که این پایین گذاشتم هم گوش کنید هم دانلود کنید
ادرس سایت :
http://www.musictimes.ir/?p=46
متن اش :
Dance me to your beauty with a burning violin
Dance me through the panic ’til I’m gathered safely in
Lift me like an olive branch and be my homeward dove
Dance me to the end of love
Dance me to the end of love
Oh let me see your beauty when the witnesses are gone
Let me feel you moving like they do in Babylon
Show me slowly what I only know the limits of
Dance me to the end of love
Dance me to the end of loveDance me to the wedding now, dance me on and on
Dance me very tenderly and dance me very long
We’re both of us beneath our love, we’re both of us above
Dance me to the end of love
Dance me to the end of loveDance me to the children who are asking to be born
Dance me through the curtains that our kisses have outworn
Raise a tent of shelter now, though every thread is torn
Dance me to the end of loveDance me to your beauty with a burning violin
Dance me through the panic till I’m gathered safely in
Touch me with your naked hand or touch me with your glove
Dance me to the end of love
Dance me to the end of love
Dance me to the end of loveترجمه ترانه :
تا انتهای عشق مرا برقصان
با ویولون آتشینت مرا تا انتهای عشق برقصان
در میان بیم و وحشت مرا برقصان تا امنیت مطلق
مرا چون شاخه ی زیتونی بردار و کبوتر راهنمایم به منزل باش
تا انتهای عشق مرا برقصان
تا انتهای عشق مرا برقصان
وقتی شهود رفتند، بگذار زیباییت را بنگرم
بگذار حرکتت را احساس کنم، همانند بابلی ها*
آرام به من نشان بده آن چه را که فقط حدودش را من می دانم
تا انتهای عشق مرا برقصان
تا انتهای عشق مرا برقصان
برای جشن عروسی که بر پا کرده ایم مرا برقصان، مرا مدام برقصان
با محبت مرا برقصان و طولانی مرا برقصان
ما هر دو مغلوب و هر دو غالب عشق خود هستیم
تا انتهای عشق مرا برقصان
تا انتهای عشق مرا برقصان
برای کودکانی که انتظار به دنیا آمدن را می کشند، مرا برقصان
از میان پرده هایی که بوسه های من و تو در آن خسته مانده اند، مرا برقصان
هم اینک پناهی از خیمه برپا کن، هر چند هر ریسمان آن پاره باشد
تا انتهای عشق مرا برقصان
با ویولون گر گرفته ات مرا تا انتهای عشق برقصان
در میان بیم و وحشت مرا برقصان تا امنیت مطلق
با دست برهنه ات مرا لمس کن یا با دستکشت
تا انتهای عشق مرا برقصان
تا انتهای عشق مرا برقصان
یه سوال دارم که ذهنمو مشغول کرده
یکی از دوستام ازم پرسیده و هنوز نتونستم جوابشو بدم
از دوستانی که اینو میخونن خواهش میکنم که جواب بدن
چند سال پیش این دختر وقتی 13 ساله بوده یه پسری رو توی خیابون میبینه و خوشش میاد
بدون اون در حال زندگی کردنه اخه میگن عاشقا بدون عشقشون میمیرن ولی این هنوز زنده است
الان اون دختر 17 سالشه ولی هنوز پسر رو فراموش نکرده گاهی هم توی خیابون میبینتش
دوسش داره ولی خجالت میکشه که بگه حالا این دختر عاشقه یا یه هوسه و این دختر باید چی کار کنه
تنها که باشی، گاهی آرزو میکنی یک نفر صدایت کند، حتی اشتباهی....
مرد بودن به گریه نکردن نیست
به گریه ننداختنه:|
بزرگی روحت را میان دستانت پنهان کن که بزرگ بودن میان مردم کوچک ، سخت است...
عجـــب خــــــدآیــــی دآرم!
مـــی توآند مچــم رآ بگـــیرد ولی همــیشه
دستـــــم رآ مـــی گـــیرد!
چرا ؟چرا نمیتونن لبخندتو ببینن
چرا؟ چرا نمیتونن ببینن که در حالو هوای خودت هستی
بگذارید در حالو هوای خودم باشم
تحت فشار گذاشتنتون باعث میشه که جوونتون پرپر بشه
پشت هر کوه بلند!
سبزه زاریست پر ازیاد خدا،
و در آن باغ کسی میخواند!
که خدا هست دگر غصه چرا؟!
آرزو دارم!!!
خورشید رهایت نکند،غم صدایت نکند...
هـَـ ـرگـِــز بـِـه گــُذَشــ ـتِـهــ بـَـرنـَـگــ ـَـرد؛
اَگـَ ـر
سـیـ ــنـدِرلــا بَـرایــ ـــ بـَـ ـردآشـ ـتَـن کـَفـشـ ــشـ بَــرمـیـگــَشـ ـتــــ،
هــیـچـوَقـ ـتـــ ...
یــ ـکــــ پــِرنــسـ ـســـ نــمــیـ ـشُــد...